از این تنگین قفس جانا پریدی
وزین زندان طراران رهیدی
ز روی آینه گل دور کردی
در آیینه بدیدی آنچ دیدی
خبرها می شنیدی زیر و بالا
بر آن بالا ببین آنچ شنیدی
چو آب و گل به آب و گل سپردی
قماش روح بر گردون کشیدی
ز گردشهای جسمانی بجستی
به گردشهای روحانی رسیدی
|بجستی ز اشکم مادر که دنیاست
سوی بابای عقلانی دویدی
|بخور هر دم می شیرینتر از جان
به هر تلخی که بهر ما چشیدی
گزین کن هرچه می خواهی و بستان
چو ما را بر همه عالم گزیدی
|از این دیگ جهان رفتی چو حلوا
به خوان آن جهان زیرا پزیدی
|اگرچه بیضه خالی شد ز مرغت
برون بیضه ی عالم پریدی
|در این عالم نگنجی زین سپس تو
همان سو پر که هر دم در مزیدی
|خمش کن رو که قفل تو گشادند
اجل بنمود قفلت را کلیدی
***
دگر باره شه ساقی رسیدی
مرا در حلقه مستان کشیدی
دگر باره شکستی توبه ها را
به جامی پرده ها را بردریدی
|دگربار ای خیال فتنه انگیز
چو می بر مغز مستان بردویدی
|بیا ای آهو از نافت پدید است
که از نسرین و نیلوفر چریدی
|همه صحرا گل است و ارغوان است
بدان یکدم که در صحرا دمیدی
|مکن ای آسمان ناموس کم کن
که از سودای ماه من خمیدی
|بگو ای جان و گر نی من بگویم
که از شرم جمالش ناپدیدی
|بگویم ای بهشت این دم به گوشت
که بی او بسته ای و بی کلیدی
|چو خاتونان مصری ای شفق تو
چو دیدی یوسفم را کف بریدی
|بدیدم دوش کبریتی به دستت
یقین کردم که دیکی می پزیدی
|تو هم ای دل در آن مطبخ که او بود
پس دیوار چیزی می شنیدی
|نه عیدی که دو بار آید به سالی
به رغم عید هر روزی تو عیدی
|خداوندا به قدرت بی نظیری
که حسنی لانظیری برتنیدی
|چنین نوری دهی اشکمبه ای را
چنینی را گزافه کی گزیدی
|بگو ای گل که این لطف از که داری
نه خار خشک بودی می خلیدی
|تو هم ای چشم جنس خاک بودی
بگفتی من چه بینم هم بدیدی
|تو هم ای پای برجا مانده بودی
دوانیدت دواننده دویدی
|دم عیسی و علمش را عدوی
عجب ای خر بدین دعوت رسیدی
|چو مال این علم ماند مرد ریگت
نه تو مانی نه علمی که گزیدی
|جهان پیر را گفتم جوان شو
ببین بخت جوان تا کی قدیدی
|بیا امید بین که نیک نبود
در این امید بی حد ناامیدی
|بدو پیوندم از گفتن ببرم
نبرم زان شهی که تو بریدی
نظر شما درباره آهنگ «توبه شکن» چیست؟
            «نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»