ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ای شب
کن شتابی آخر ز جان من چه خواهی ای شب
نشان زلف دلبری، ز بخت من سیه تری، بـلا و غم سراسری
تیره همچون آهی ای شب
کنی به هجر یار من، حدیث روزگار من، بری زکف قرار من
جانم از غم، کاهی ای شب
تا که از آن گل دور افتادم خنده و شادی رفت از یادم
سیه شد روزم
بی مه رویش دمی نیاسودم، به سیل اشکم گواهی ای شب
او شب چون گل نهد ز مستی بـر بالین سر
من دور از او کنم ز اشک خود بالین را تر
خون دل از بس خوردم بی او
محنت و خواری بردم بی او
مردم بی او...
بی رخ آن گل، دلم به جان آمد
دگر از جانم، چه خواهی ای شب...
نظر شما درباره آهنگ «شب جدایی» چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»