شتک زدهاست به خورشید، خونِ بسیاران
بر آسمان که شنیدهاست از زمین باران؟
|هرآنچه هست، به جز کُند و بند، خواهدسوخت
ز آتشی که گرفتهاست در گرفتاران
|ز شعر و زمزمه، شوری چنان نمیشنوند
که رطلهای گرانتر کشند مِیخواران
دریدهشد گلوی نیزنان عشقنواز
به نیزهها که بریدندشان ز نیزاران
|زُبالههای بلا میبرند جوی به جوی
مگو که آینهی جاریاند جوباران
نسیم نیست، نه! بیم است، بیمِ دار شدن
که لرزه میفکند بر تن سپیداران
سراب امن و امان است این، نه امن و امان
که ره زدهاست فریبش به باورِ یاران
کجا به سنگرس دیو و سنگبارانش
در آبگینه حصاری شوند هشیاران؟
چو چاهِ ریخته آوار میشوم بر خویش
که شب رسیده و ویرانترند بیماران
|زبان به رقص درآورده چندشآور و سرخ
پُر است چنبرِ کابوسهایم از ماران
برای من سخن از «من» مگو به دلجویی
مگیر آینه در پیش خویش بیزاران
|اگرچه عشقِ تو باری است بردنی، امّا
به غبطه مینگرم در صف سبکباران
نظر شما درباره آهنگ «شتک» چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»