خواننده: همایون شجریان
آهنگساز: سهراب پورناظری
ترانه سرایان: حسین منزوی،امیر خسرو دهلوی، مولوی
تنظیم: بردیا کیارس، آرین کشیشی
سهتار: تهمورس پورناظری
کمانچه: سهراب پورناظری
پیانو: هوشیار خیام
ویولن: بردیا کیارس
ویولنسل: شمین کاراسکو
نی: پاشا هنجی
سنتور: مهیار طریحی
تار: میلاد محمدی
گیتاربیس:
آرین کشیشی
گیتار الکتریک: عادل روحنواز
درامز: امیرمیلاد نیکزاد
پیانو: رضا صادقی
انتشار: ۱۳۹۵
آهای خبردار!
مستی یا هشیار؟ خوابی یا بیدار؟
تو شب سیاه، تو شب تاریک
از چپ و از راست، از دور و نزدیک
یه نفر داره
جار میزنه، جار
آهای غمی که
مثل یه بختک
رو سینهی من
شدهای آوار
از گلوی من
دستاتو وردار
کوچههای شهر
پًرِ ولگرده
دل، پُرِ درده
شب، پر مرد و
پر نامرده
توی کوچهها
یه نسیم رفته
پی ولگردی
توی باغچهها
پاییز اومده
پی نامردی
توی آسمون ماه دلگیره
دردِ بی دردی...
آ
آهای خبردار! مستی یا هشیار؟
خوابی یا بیدار؟
تو شب سیاه، تو شب تاریک
از چپ و از راست، از دور و نزدیک
یه نفر داره جار میزنه، جار:
آهای غمی که مثل یه بختک، رو سینهی من، شدهای آوار
از گلوی من دستات رو وردار
کوچههای شهر، پًرِ ولگرده
دل، پُرِ درده، شهر، پر مرد و پر، نامرده
آهای خبردار! آهای خبردار
باغ داریم تا باغ، یکی غرق گل، یکی پرِ خار
مرد داریم تا مرد
یکی سر کار، یکی سر بار
آهای خبردار... یکی سرِ دار
توی کوچهها
یه نسیم رفته، پی ولگردی
توی باغچهها
پاییز اومده، پی نامردی
توی آسمون ماهرو دغ میده
دردِ بی دردی...
پاییز اومده، پاییز اومده، پی نامردی
یه نسیم رفته، پی ولگردی
م
ر
ر
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد
از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
گ
ا
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در سر هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده ی خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا
می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
م
م
م
م
م
م
0
نظر شما چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»
یادداشتهای بازدیدکنندگان
دریاناز
1398/02/21
فوق العاده است .