آهنگسازان: حسين عليزاده و كيهان كلهر
دستگاه: نوا، بيات كرد
اجرا: ۱۳۸۰
انتشار: ۱۳۸۱
ا
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود
دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب بدست تو،بی تو به سر نمی شود
جان ز تو نوش می کند دل ز تو جوش می کند
عقل خروش می کند، بی تو به سر نمی شود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو به سر نمی شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی، بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی! بی تو به سر نمی شود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی، بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی، بی تو به سر نمی شود
|گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم، بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببرده ای، نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای، بی تو به سر نمی شود
|گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بی تو به سر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود
|هرچه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی تو به سر نمی شود
ب
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود
دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب بدست تو،بی تو به سر نمی شود
جان ز تو نوش می کند دل ز تو جوش می کند
عقل خروش می کند، بی تو به سر نمی شود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو به سر نمی شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی، بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی! بی تو به سر نمی شود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی، بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی، بی تو به سر نمی شود
|گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم، بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببرده ای، نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای، بی تو به سر نمی شود
|گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بی تو به سر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود
|هرچه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی تو به سر نمی شود
م
س
س
ک
ض
چ
س
ت
ض
ف
م
ت
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود
دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب بدست تو،بی تو به سر نمی شود
جان ز تو نوش می کند دل ز تو جوش می کند
عقل خروش می کند، بی تو به سر نمی شود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو به سر نمی شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی، بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی! بی تو به سر نمی شود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی، بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی، بی تو به سر نمی شود
|گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم، بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببرده ای، نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای، بی تو به سر نمی شود
|گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بی تو به سر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود
|هرچه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی تو به سر نمی شود
نظر شما چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»