آهنگساز: علیرضا کهن دیری، پدرام کشتکار و احسان خواجه امیری
خواننده: احسان خواجه امیری
خ
سلام ای غروب غریبانه ی دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمیمانی ای مانده بی من تو را میسپارم به دل های خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نو بهار همیشه
س
شوق سفر نداشتی قصد گذر نذاشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم، یادتو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی
یک دفعه پا گذاشتی
بی تو کدوم ستاره پا به شبم بذاره
ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره
بی تو چه مونده با من جز یه صدای خسته
جز یه نگاه خاموش جز یه دل شکسته
جز یه دل شکسته
بال و پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم
همسفرم بودی خبر نداشتی
بال و پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم
همسفرم بودی خبر نداشتی
پر زدی و ندیدی بال سفر نداشتم
گفتی رها شو اما من دیگه پر نداشتم
کوه غم و رو شونم دیدی و بر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
اما خبر نداشتی
شوق سفر نداشتی، قصد گذر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم یار تو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی
یک دفعه پا گذاشتی
ب
باران که می بارد تو می آیی
بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر
باران ِمهر و ماه و آئینه
بارانِ شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی
از دشتِ شب تا باغِ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
غم می گریزد ، غصه می سوزد
شب می گدازد ،سایه می میرد
تا عطرِ آهنگِ تو می رقصد.
تا شعر باران تو می گیرد
تا شعر باران تو می گیرد.
از لحضه های تشنه ی بیدار
تا روزهای بی تو بارانی
غم می کُشد ما را و می بینی
دل می کِشد ما را تو می دا نی
دل می کِشد ما را تو می دا نی
باران که می بارد تو می آیی
بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر
باران ِمهر و ماه و آئینه
بارانِ شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی
از دشتِ شب تا باغِ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز…..
با ابر و آب و آسمان جاری
از لحضه های تشنه ی بیدار
تا روزهای بی تو بارانی
غم می کُشد ما را و می بینی
دل می کِشد ما را تو می دانی
دل می کِشد ما را تو می دانی
دل می کِشد ما را تو می دانی
ش
امروز و فردا
دنبال کی می گردی
عشق تو روبروته
هر چی دلت خواست بگو
چه موقع سکوته؟!
این روزا فرصت کمه
پیش اومد از دست نده
وقتش اگه بگذره
واسه دو تامون بده
چیزی نگفتی اما
یک چیزایی فهمیدم
با یه سوال شروع کن
جوابت رو من میدم
دارم میام پا به پات
این پا و اون پا نکن
تکلیف تو معلومه
امروز و فردا نکن
شانس در هر خونه رو
فقط یه بار می زنه
ببین حالام اومده و
وایساده جار می زنه
در رو اگه واکنی
خودش میاد تو خونه
خوب تا کنی قول میدم
کاری کنم بمونه
دنبال کی می گردی
عشق تو روبروته
هر چی دلت خواست بگو
چه موقع سکوته؟!
این روزا فرصت کمه
پیش اومد از دست نده
وقتش اگه بگذره
واسه دو تامون بده
چیزی نگفتی اما
یک چیزایی فهمیدم
با یه سوال شروع کن
جوابت رو من میدم
دارم میام پا به پات
این پا و اون پا نکن
تکلیف تو معلومه
امروز و فردا نکن
دل تو دلم نیست به خاطر تو
دل تو دلت نیست به خاطر من
از چی می ترسی هواتو دارم
به من نگا کن حرفتو بزن
ز
امروز و فردا
دنبال کی می گردی
عشق تو روبروته
هر چی دلت خواست بگو
چه موقع سکوته؟!
این روزا فرصت کمه
پیش اومد از دست نده
وقتش اگه بگذره
واسه دو تامون بده
چیزی نگفتی اما
یک چیزایی فهمیدم
با یه سوال شروع کن
جوابت رو من میدم
دارم میام پا به پات
این پا و اون پا نکن
تکلیف تو معلومه
امروز و فردا نکن
شانس در هر خونه رو
فقط یه بار می زنه
ببین حالام اومده و
وایساده جار می زنه
در رو اگه واکنی
خودش میاد تو خونه
خوب تا کنی قول میدم
کاری کنم بمونه
دنبال کی می گردی
عشق تو روبروته
هر چی دلت خواست بگو
چه موقع سکوته؟!
این روزا فرصت کمه
پیش اومد از دست نده
وقتش اگه بگذره
واسه دو تامون بده
چیزی نگفتی اما
یک چیزایی فهمیدم
با یه سوال شروع کن
جوابت رو من میدم
دارم میام پا به پات
این پا و اون پا نکن
تکلیف تو معلومه
امروز و فردا نکن
دل تو دلم نیست به خاطر تو
دل تو دلت نیست به خاطر من
از چی می ترسی هواتو دارم
به من نگا کن حرفتو بزن
ب
این قرارمون نبود تو بی خبر بری
من خسته شم که تو بی همسفر بری
نه این قرارمون نبود من رنگ شب بشم
تو سر سپرده شی من جون به لب بشم
باور نمیکنم این تو خود تویی
این تو که از خودت بیخود شده تویی
باور نمیکنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من سر میزنی هنوز
وقتی زندونی تو هوس مثل پروازی تو قفس
این رسم همراهی نشد ای هم نفس
وقتی قلبت از من جداست سرگردونه بی هم صداست
انگار دستت با دست من نا آشناست
باور نمیکنم این تو خود تویی
این تو که از خودت بیخود شده تویی
باور نمیکنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من سر میزنی هنوز
باور نمیکنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من سر میزنی هنوز
ت
از اول هم من و تو ما نبودیم
من و تو مال یک دنیا نبودیم
از اول هم تومون سر درگمی بود
می گفتیم با همیم اما نبودیم
تمومش کن بیا از هم جدا شیم
بیا اینقدر تکراری نباشیم
تمومش کن تا همینجا توی لحظه
از این تنهایی با هم رها شیم
تمومش کن ته این جاده بسته
تهش ماییم که قلبامون شکسته
بگو اینجا کجای قصه ماست
نگاه کن اول راهیم و خسته
نترس از این که حرفام دلنشین نیست
تموم سهم ما از عشق این نیست
ما عشق اول هم بودیم اما
همیشه عشق اول بهترین نیست
تمومش کن بیا از هم جدا شیم
بیا اینقدر تکراری نباشیم
تمومش کن تا همینجا توی لحظه
از این تنهایی با هم رها شیم
تمومش کن ته این جاده بسته
تهش ماییم که قلبامون شکسته
بگو اینجا کجای قصه ماست
نگاه کن اول راهیم و خسته
تمومش کن بیا از هم جدا شیم
بیا اینقدر تکراری نباشیم
تمومش کن تا همینجا توی لحظه
از این تنهایی با هم رها شیم
ج
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تمومه ادم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به اسمون
با ستاره ها قیامت میکنم
نمی ذ ارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه جدایی ما آدم ها
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشدمون
اگه دستم به جدایی برسه
اون از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تموم آدم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت می کنم
ف
فصل بارونی بیشــه رنگ چشــماتــه هــمیشــه
حس تازه بودن من بی نگاه تو نــمی شــه
اگــه دیــروز اگــه فــردا اگــه با هــم اگــه تنــها
با توام خود خود تو اگــه حــتی توی رویا
نــه می افــتــم بــه پای تو نــه می میــری بــرای من
هــمیشــه رد پات پیداســت کنار رد پای من
کاش دوباره بودن من رنگ بودن تو باشــه
کــه در بســتــه ی قلــبــم باز با دســتای تو واشــه
باز با دســتای تو واشــه
تو مثلــه شــبــهای مــهــتابی و بارونی
وقــتی کــه نــباشی دلگیــرم و می دونی
حــرفای دلــم رو با اشک تو می گفــتــم
بارون کــه می باره باز یاد تو می افــتــم
از غــم منو غــم تو تــب منو تــب تو
هــمــه بی خــبــرن از دل منو دل تو
شــب منو شــب تو هــمــه بی خــبــرن
فصل بارونی بیشــه رنگ چشــماتــه هــمیشــه
حس تازه بودن من بی نگاه تو نــمی شــه
اگــه دیــروز اگــه فــردا اگــه با هــم اگــه تنــها
با توام خود خود تو اگــه حــتی توی رویا
س
سلام ای غروب غریبانه ی دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمیمانی ای مانده بی من تو را میسپارم به دل های خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نو بهار همیشه
نظر شما چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»