آهنگساز: محمدجواد ضرابيان
دستگاه: مختلف
انتشار: ۱۳۸۵
غ
غ
ف
ای سینه امشب از غمش، فریاد کن فریاد کن
وی دیده ات در ماتمش، بیداد کن بیداد کن
ای پنجه بر در سینه را، دل را از او بیرون بکش
این صید در خون غرقه را، آزاد کن آزاد کن
ای عشق، غمگین خاطرم، بر دل بیفکن آذرخش
ویرانه ام را از کرم، آباد کن آباد کن
آزرده ام خواهی چرا، آخر شبی از در درآ
این عاشق دلخسته را، دلشاد کن، دلشاد کن
س
ت
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو
ب
د
عقیم دشت بی حاصل دلم وای
نسیم دره ی باطل دلم وای
خراب خسته از پا نشسته
دلم وا دل، دلم وا دل، دلم وای
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
گریبان غمت را می زند چنگ
صبوری کو که چون دیوانه مردم
بکوبم چون سبویش بر سر سنگ
دلم خون و دلم خون و دلم خون
از این دنیای دون دنیای وارون
کمک کن تا زنیم از مکمن عشق
به اردوی غم عالم شبیخون
ا
نظر شما چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»