آلبوم مشترک: علیرضا قربانی و همایون شجریان
آهنگساز: مهیار علیزاده
ابوا: حسام صدفی نژاد، کیمیا شعربافیان
کلارینت: سایوری شفیعی
ویولن: پدرام فریوسفی، علی جعفری پویان، میثم مروستی، تینا جامهگرمی، سامان صمیمی، نیلوفر محبی، امین غفاری
ویولن آلتو: میثم مروستی، پریسا پیرزاده
ویلنسل: آتنا اشتیاقی، نگار نوراد
کنرتباس: آتنا اشتیاقی، رضا فرهادی
پیانو: بهنام ابوالقاسم، مهیار علیزاده
گروه کُر: گروه آوازی تهران به رهبری میلاد عمرانلو
دیوان: مهیار علیزاده
پرکاشن ایرانی: حمید قنبری
سکوئنس سازهای الکترونیک: غلامرضا صادقی، مهیار علیزاده
انتشار: شهریور ۱۳۹۸
مجوز: ۹۵۶۹۰
ا
میروم تا که فراموش کنم چشم تو را
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را
و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را
و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت
شود آیا که فراموش کنم چشم تو را
تا بسوزم و کنم خاک، غزلهای تو را
تو حریفی و خزان بود که پایان من است
سوگ باران و بهاران همه آواز من است
گنه از دیده من بود و نگاهی نگران
که مرا دید و ربود و گذر کرد چو باد
دست در دست خیالت به بیابان بروم
تا به آتش بکشانم لب خاموش تو را
موج وهم است و جنون من و دریای عذاب
و سرابی که مرا برد به این دِیر خراب
حال دیوانگی من بنگر، هیچ مگو
بشنو نغمه دیوان پریشان مرا
میروم تا که فراموش کنم چشم تو را
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را
و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را
و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت
پ
در شب تیره، دیوانهای، کاو
دل به رنگی گریزان سپرده
میکند داستانی غمآور
از دلی رفته دارد پیامی
داستان از خیالی پریشان
عاشق - «ای دل من، دل من، دل من!
از تو آخر چه شد حاصل من
آخر ای بینوا دل! چه دیدی
که ره رستگاری بریدی؟
میتوانستی ای دل رهیدن
گر نخوردی فریب زمانه
آنچه دیدی، ز خود دیدی و بس
هر دم از یک ره و یک بهانه
تا تو ای مست! با من ستیزی
تا به سرمستی و غمگساری
با فسانه کنی دوستداری
مبتلایی نیابد به از تو»
افسانه - «مبتلایی که مانندهی او
کس در این راه لغزان ندیده
آه! دیری است کاین قصه گویند:
از بر شاخه مرغی پریده
رهروان اندر این راه هستند
کاندر این غم، به غم میسرایند
سالها با هم افسرده بودید
او تو را بوسه میزد، تو او را»
عاشق - «سالها با هم افسرده بودیم
سالها همچو واماندگانی
لیک موجی که آشفته میرفت
بودش از تو به لب داستانی»
افسانه - «من بر آن موجِ آشفته دیدم
یکهتازی سراسیمه»
عاشق - «اما من سوی گلعذاری رسیدم»
افسانه - «من در این لحظه از راه پنهان
نقش میبستم از او بر آبی»
عاشق - «آه، من بوسه میدادم از دور
بر رخ او به خوابی، چه خوابی!
ای فسانه، فسانه، فسانه
چیستی؟ ای نهان از نظرها
ح
سرگذشت منی، ای فسانه!
که پریشانی و غمگساری
قلب پُر گیر و دار منی تو
که چنین ناشناسی و گمنام؟
یاد دارم شبی ماهتابی
باد سردی دمید از بر کوه
گفت با من که ای طفل محزون
از چه از خانه خود جدایی؟
ای فسانه! تو آن باد سردی؟
ناشناسا! که هستی که هر جا
با من بینوا بودهای تو
ای فسانه! بگو، پاسخم ده!
بس کن از پرسش ای سوختهدل
باورم شد که از غصه مستی
عاشقا! تو مرا میشناسی
من یک آواره آسمانم
وز زمان و زمین بازمانده
هرچه هستم، برِ عاشقانم
من وجودی کهنکار هستم
خوانده بیکسان گرفتار
من یکی قصهام
عاشق - «تو یکی قصهای؟»
افسانه - «آری آری
قصه عاشق بیقراری
قصه عاشقی پُر ز بیمم
زاده اضطراب جهانم».
ا
به تو ای دوست سلام
دل صافت نفس سرد مرا آتش زد
چه کنم با غم خویش؟
گهگهی بغض دلم میترکد
دل تنگم ز عطش میسوزد
شانهای میخواهم
که گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست
دیگر ای باد صبا دست ز بختم بردار
خبر از یار نیار
دل من خاک شد و دوش به بادش دادم
مگر این غم ز سرم دور شود
ولی انگار نشد
بگو ای دوست چرا دور نشد؟
من تماشای تو میکردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
ب
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدامانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تنپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
به دیدارم بیا ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهی
و من میمانم و بیداد بیخوابی
ب
گو چه رازی است در این موج مهآلود نگاهت
که تو چون باد پریشانی و مستی
دست در دست خزان، خندهکنان
در دل این باغ نشستی
قامت عمر مرا خشکتر از شاخه بیجان
بشکستی، بشکستی
چه بگویم، به که گویم
که دلم گلشن اسرار تو گشته
گل هر یاد در این باغ پریشان
به سرانگشت تو در خاطره خاک نشسته
وای بر من که دلم پُر ز تمنای تو گشته
چه بگویم، به که گویم، که زبانم گره خورده
نتوانم، نتوانم، نتوانم که بگویم :
دل من لیلیاش از یاد نبرده
من که عمرم به تماشای نگاهش همه بر باد نشسته
همچو لیلای پریشان تو بر خاک نشستم
خستهام، خستهتر از مرغ پر و بال شکسته
خستهام، خستهتر از قامت مینای شکسته
جز غم روی رخش در دل ویران چه توان دید
به که گویم، به که گویم که من از عشق غریبش
نگذشتم، نگذشتم
د
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستان من آشناست.
د
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستان من آشناست.
د
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستان من آشناست.
ب
کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود
تا به سوی تو پرم بال و پری بازم بود
دیگر اکنون چه کنم زمزمه در پرده عشق؟
دور از آن مرغ بهشتی که همآوازم بود!
خواستم عشق تو پنهان کنم و راه نداشت
پیش این اشک زبانبسته که غمازم بود!
رفتی و بی تو ندارد غزلم گرمی و شور
که نگاهت مدد طبع سخنسازم بود
من با صدای تو میخوانم
د
اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستان من آشناست.
نظر شما چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»
یادداشتهای بازدیدکنندگان
جواد زینلی
1398/08/17
سلام وقت بخیر،آلبوم فیزیکی که خریدیم تا کی به دستمون میرسه با توجه به اینکه باید به شهرستان ارسال بفرمائید.
اسلامی
1398/08/15
سلام. تبریک بخاطر این اتفاق مهم و زیبا امکان داره در مورد مراسم رونمایی از آلبوم هم اگر برنامهای هست علاقمندان رو در جریان بگذارید؟ ممنونتونیم هزاران بار
طاهره
1398/08/12
سلام ، در صورت خرید البوم به صورت فیزیکی امکان ذخیره البوم به صورت فایل بر روی کامپیوتر وجود دارد ؟؟؟
علی ابراهیمی
1398/08/11
درود به هر سه هنرمندان عزیز که همیشه سعی بر آن دارند که زیبا ترین و بهترین اثر موسیقیایی رو ارایه بدهند من همیشه آلبوم این عزیزان را خریداری کرده و با جان و دل گوش می کنم و لذت میبرم پایدار باشید و سرفراز.
Bahar
1398/08/08
لطفا زودتر پیش فروشش رو شروع کنید ما خیلی منتظر هستیم❤❤❤
مريم كبيريان(همسر حامد جليليان )
1398/08/18
سلام. همسر من يكي از طرفداران اقاي شجريان هستند . خيلي تمايل داشتن در جشن رونمايي البوم ايشون حضور داشته باشن كه متاسفانه جز برندگان قرعه كشي نبودن. أميد داشتن كه حداقل برنده البوم امضا شده باشن كه از شانس بد ، اين هم ميسر نشد. از آنجاييكه اطلاع دارم چند تا سي دي البوم جديد اقاي همايون رو از طريق سايتتون خريداري كردن، ممكنه خواهش كنم ازتون كه حداقل يكي از البوم هاي خريداري شده رو به امضا ي اين بزرگان برسونين و براي همسرم ارسال كنين تا باعث خوشحالي وصف نشدني يكي از هواداران قديمي ايشون بشيد ؟(ألبوم هاي خريداري شده به نام حامد جليليان)